” بهارخنده زد وارغوان شکفت .
در خانه ، زیر پنجره گل داد یاس پیر.
دست از گمان بدار!
با مرگ نحس پنجه میفکن !
بودن به از نبود شدن ، خاصه در بهار…. ”
دو سه هفته ایه که دلم تنگ تنگ و بدجوری هوای تورو کرده، چهره ات مرتب توی ذهنم است و روی سرم به پرواز درمیای ، گیج و منگ وبی رمق به گذشته فکر می کنم و کم حوصله شده ام، چند روز دیگر به سالمرگت باقی نمانده -۴فروردین- و فغان که چه مفت مفت هم رخت بر بستی. وقتی به سهل انگاری های تو در جهت پیگیریهای مشکلات پیش آمده و مداوایت که با آن همه اتفاقات براحتی از آن گذشتی و به آسانی هم قابل حل بود فکر میکنم خیلی ناراحتم میکند که چگونه بیهوده وهیچ وپوچ همه را محروم از داشتنت نمودی.
دلم میخواد باز روی ماسه ها دنبال توپ بدویم وقتی کارمون تموم شد کنار ساحل تنی به آب بزنیم و از خستگی جان بکاهیم. دلم برای همنشینی ات بی تابی میکند، برای نشستن سر میزی که تو باشی و من و …، دلم برای شنیدن صدای رسای تو در کوه ها، برای خنده های تو که همه ی هیکلت به لرزه می افتاد تنگ شده، برای عصبانیتت که خون به چهره ات میدوید و سیاه می شدی. تو با آن قلب بزرگ گنجشک گونه ات که عاری از هر کینه ای بود آنقدر در زمان حیات تو به دیگران محبت ورزیدی که هنوزم که هنوزه در یادها بر جای مانده ای و خواهی ماند. مهربانی هایت نقل مجالس همه ی کسانی است که وقتی می بینمشان به نیکی ازتو یاد میکنند .
دلم میخواد قدم توی گورت بگذارم و یقه ات رابگیرم و بلندت کنم که این چه وقت آسودن بود و تو را چه میشد که در این بهار که فصل شکفتن و بودن و سر زندگی بود با ما اینگونه کردی و همچون ارغوانی فسردی و خاموشی گزیدی.
حمید پوراسماعیل مرد پیروز آزمون های سخت در شرایط دشوار بود، او از گذشته های دور در هنگامه ای که کمتر کسانی را یارای ایستادن بود و هر کسی به خود می اندیشید وحفظ خود، و آشانایان بیگانگی میکردند، محکم و استوار بر جای ایستاد، با آنان زیست و غمخوار آنان شد، ما در گروه تیلار نیز مدیون حمیدیم و همیشه در دین او خواهیم بود. ما ازهمان ابتدا برای پایه گذاری تیلار و ریشه دوراندنش و آنکه اسکلت خود را شکل دهد از کمکهای بی دریغانه ی او از هر نظر سود بردیم، او جدای اینکه دوره هایی در هیأت مسئولین حضور فعال داشت و در این راستا زحمات زیادی را نیز متحمل شد، در برنامه ها و شناسایی آنها پیگیر ومسئولانه برخورد می نمود . خانه و دفترش مورد استفاده قرار میگرفت و دفتر ما بود یعنی از حمایت های همه جانبه اش بهره ور میشدیم. او در جذب و علاقه مندی بچه ها به کوهنوردی نقش بسزایی داشت وبه راستی بخشی از رشد کوهنوردی در این استان مدیون اوست. تصورم این است که حتی پا به عرصه ی هنری گذاشتن مجدد زنده یاد عاشور پور حمید بوده باشد . زمانیکه ایشان در برنامه ی عمومی سال ۷۸ گروه شرکت نمود با سیل عظیم جوانانی به کارگردانی حمید مواجه میگردند که ترانه های ۵۰ سال پیش او را در کوهستان با صدایی رسا سر میدادند. او دگرگون و منقلب از این صحنه ها، و اینکه بعد از اینهمه سال و در دوره ای که موسیقی بین بچه های جوان راه دیگری را می پیمود اشک می ریخت .
نه آنکه فکر کنی تو را از یاد برده ایم . تو، یاد تو و ایام سخت و لذت بخشی را که با هم سپری نمودیم همیشه اوقات در ذهنمان هست . ما تلخی وشیرینی گذر زندگی را در کنار تو چشیده ایم وبا یاداوری آنهاست که زندگی مفاهیم ارزشمند خود را برایمان حفظ کرده است. زمستان که کم کم سردی خود را از دست می دهد و سال به پایان می رسد، این گرمای خاطرات توست که پیام آور سال نو ، روز نو و زندگی نویی میشود . یاد وخاطره ات جاوید
راحلی
۱۳۹۴/۱۲/۲۸
یاد حمید آقا و مهربانی هایش گرامی.