در تاریخ ۳۰ اردیبهشت سال ۱۴۰۱ یکی دیگر از برنامههای گروه به مقصد گاو اسکیز برگزار شد که یکی از مناطق زیبای واقع در جبهه شمالی درفک بود.
ایستگاه خاطرهانگیز کوهنوردان در شهر رشت ساعت ۵ صبح در انتظار ما و همنوردان خوبمان بود. با آمدن دو مینی بوسی که مسئول تدارکات گروه از قبل با آنها هماهنگ نموده بود، سوار آنها شده و ساعت ۵:۱۵ دقیقه به سمت بزرگراه رشت – قزوین رهسپار شدیم. در انتهای روستای امام زادههاشم از طریق پل هوایی دور برگردان، یک کیلومتری به سمت رشت آمده و از طریق پل بزرگ روی رودخانه سفیدرود وارد منطقهای موسوم به بلوکات در آن سوی رودخانه شدیم. روستای زیبای گردوپشته پس از عبور از روستای براگور در آن ناحیه و در ضلع شرقی رودخانه ” فرا رود” قرار دارد.
با رسیدن هر دو مینی بوس حامل کوهنوردان به ابتدای روستای مبدا صعود ما در آن روز، ابتدا سرپرست برنامه با معرفی عوامل اجرایی و مسئول فنی صعود با ارایه معرفی منطقه و ارایه زمانبندی، چند حرکت نرمشی برای آمادگی بهتر عضلات خود نمودیم. ساعت ۷ صبح با گامهایی معمولی روستا را ترک کردیم، خانههای روستا ساده و با فاصله از هم قرار داشتند در انتهای روستا از مسیر راست حرکت کرده و کم کم وارد مسیر شیب دار و جنگلی شدیم. جهت حرکت ما دقیقن به سمت جنوب بود. ابرها در آسمان دیده میشد اما روشنایی و نور آفتاب بر روی بدنهایمان نقش گرما میبست و با خودمان فکر میکردیم که باید روز گرمی را پشت سر بگذاریم. بعد از ۴۵ دقیقه با عبور از شیب و پاکوب های باریک درمیان درختان به ناحیه تقریبن مسطحی با یک راه پاکوب پهن رسیدیم و قدری استراحت نمودیم تا یکی از همنوردان که از تیم عقب مانده بود به جلوی تیم برسد. باتری جی پی اس را در همین ابتدای مسیر به ناچار تعویض نمودیم با وجود اینکه قبل حرکت از باتریهای نو و تازه استفاده کرده بودیم.
بعد از چند دقیقه به راه افتادیم. در مسیر توت فرنگیهای محلی بسیار ریزی بود که در هنگام راه رفتن آنها را میچیدیم و مزه شیرینش را زیر دندانهایمان حس میکردیم. آوازهای محلی میخواندیم و از یک جوی آب باریکی که در کنارش سنگ های پهن و لغزنده داشت گذشتیم و ساعت ۸:۳۷ دقیقه به منطقه زیبای ” کی سو” رسیدیم. در آن پهنه وسیع، یک تک درخت بزرگ گردو خودنمایی میکرد . آفتاب ما را مجاب کرد که به زیر درخت گردو در کنار یکدیگر بنشینیم. پس از صرف صبحانه از سمت راست درخت گروه حرکت را آغاز و همان اوایل مسیر تقریبا با شیب تندی روبرو شدیم.
در میان درختان بلند و انبوه حرکت میکردیم و ریشه های از دل خاک بیرون زده آنها در کنار پاکوب دیدنی بود. هر چه جلوتر میرفتیم آفتاب کمرنگ تر و هوا مه آلود میشد. مه در میان درختان حرکت میکرد و نور ، قسمتهایی از مه را شکاف میداد، محو زیباییها بودیم و با استراحتهای کوتاه در بین مسیر و شیب ها، نیرو را در جسممان ذخیره میکردیم هر چه پیش میرفتیم پاکوب باریکتر میشد و در سمت راستمان شیبی تند همانند درهای جنگلی وجود داشت. گروهی از همنوردان لنگرودی در این نقطه به ما رسیدند و برای اینکه دو تیم با هم تداخلی نداشته باشند صبر کردیم که اول آنها عبور کنند.
درودها و خسته نباشیدها گفته شد و ما بعد از عبور از این پاکوب باریک ساعت ۱۰:۳۰ به ناحیه زیبای “بیند” با یک کلبه چوپانی رسیدیم. دشتی وسیع که ای کاش هوا عاری از مه و ابر بود تا چشم انداز زیبای دیواره شمالی درفک را می دیدیم . در کنار کلبه چوبی آنجا کمی استراحت کردیم و عکس هایی به یادگار انداختیم و مجدد به راه افتادیم هر چه جلوتر میرفتیم غلظت مه بیشتر شده و نم نم باران به استقبال ما آمد. روحیه همنوردان بسیار بالا بود و آواز ها یک صدا شنیده میشد. از علفزارهای زیبای بلندی عبور نمودیم و برای خیس نشدن، پوشش لباس خودمان خودمان را تغییر دادیم.
حوالی ساعت ۱۱:۳۰ به منطقه ” گرگ آب سرا ” رسیدیم و مه غلیظتر شده بود. شبنم باران روی موهایمان نشسته و باران کمی تندتر شده بود. استراحت کوتاهی نمودیم و در این میان یک برنامه آموزشی در مورد گام برداری با باتوم برگزار شد. بعد از آن، مسیر را ادامه دادیم. به توصیه سرپرست سه نفر از همنوردان با جدا شدن از گروه با گامهایی تندتر به سمت حد نهایی صعود یعنی ” گاو اسکیز” حرکت نمودند تا بساط آتش و چای را فراهم نمایند.
در میان مه و باران ریز سرانجام در ساعت ۱۲:۵۰ دقیقه به منطقه گاواسکیز با علفهایی بلند و کلبهای چوبی رسیدیم. با آتشی که دوستان پیشتاز ما برپا نموده بودند، همه به دور آن جمع شدیم و پس از گرم شدن در فضایی دوستانه و شاد نهار خود را خوردیم. هر چند از چشمه گاو اسکیز خبری نشد و با توجه به نیامدن چوپانان در این موقع سال به آنجا، بهدلیل عدم بازسازی آبی گل آلود و اندک داشت. سپس یک برنامه فرهنگی برگزار نمودیم و در ساعت ۲:۳۰ به سمت روستا حرکت کردیم هر چه جلوتر میرفتیم، بر شدت باران افزوده میشد و در نتیجه قطرات فرو ریخته از برگ درختان درشتتر و سردتر می نمود.
سعی میکردیم یکنواخت حرکت کنیم اما متاسفانه از همان ابتدای حرکت پای یکی از همنوردان در قسمت زانو و بالای ران دچار گرفتگی شد و این موجب کندی حرکت گروه میشد. در نتیجه سرپرست تیم تصمیم گرفت سه نفر از همنوردان را مسئول همراهی با فرد آسیب دیده تا پایان برنامه نماید.
بعد از گذشتن از ناحیه “بیند” با کمی انحراف، از مسیر اصلی فاصله گرفتیم که خوشبختانه راهنمای برنامه خیلی زود متوجه اشتباه خود شد و مجددن وارد پاکوب مشخص اصلی شدیم. این انحراف ناچیز و بازگشت به مسیر در آن هوای بارانی قدری موجب خستگی و فشار به تعدادی از همنوردان میان سال گروه گردید.
علیرغم هوای سرد و بارانی که در یک ساعت پایانی برنامه همراه با باد بود؛ اما روحیه همنوردان بسیار قوی و خوب بود. سعی میکردیم بخندیم و مراقب یکدیگر باشیم . سرپرست مدام با کمک بیسیم با تیم امدادی عقبتر مانده در ارتباط بود و چگونگی ادامه مسیر را به آنها یادآوری میکرد: “دوراهی اول سمت چپ، پاکوب پهنتر … دوراهی دوم سمت راست… دوستان نشانه گذاشتیم و مسیر اشتباه را با شاخه مسدود کردیم”.
سرانجام ساعت ۱۹:۴۰ دقیقه به مینی بوسها در روستا رسیدیم. باران مارا غافلگیر کرده بود و هواشناسی ساعت و زمان درستی از تغییر هوا را اطلاع رسانی نکرده بود. همه سلامت بودند و پس از تعویض لباسها و تلاش برای گرم شدن به سمت رشت حرکت کردیم و در راه برگشت و داخل مینی بوسها جلسه پایانی برنامه نیز برگزار شد تا نقاط قوت و ضعف برنامه را از همنوردان بشنویم و در جلسه هیات مسئولین مورد بررسی قرار دهیم و در نهایت با رسیدن به ایستگاه پپسی شهر رشت پرونده این برنامه با ۳۲ نفر از اعضا و مهمانها برای صعود به یکی از مناطق زیبای جبهه شمالی درفک با کلی خاطره و تجربه بسته شد.
” کمیته فنی گروه کوهنوردی تیلار رشت “