خانه / روابط عمومی / جلسه ی پایانی / “مثنوی هفتاد من”

“مثنوی هفتاد من”

بررسی  برنامه دنا – تخت رستم – درفک

       با عرض سلام و ارادت خدمت اعضا و همنوردان عزیز !

وقتی به ارزیابی برنامه ۱۴ و ۱۵ خرداد امسال فکر می کنیم ناخودآگاه به یاد عبارت “مثنوی هفتاد من” می افتیم . ابتدا در تصورات خود فکر می کردیم که در تعطیلات میانه خرداد می توانیم به قولی از سد اجرا نشدن برنامه در منطقه زاگرس و صعود به قله “قاش مستان” عبور کنیم و با اجرای یک برنامه به یاد ماندنی به کسب تجاربی سودمند از آن نایل آییم . در این راستا از مدتها قبل ، بررسیهایی در خصوص مسیر صعود و همچنین مسیر دستیابی به روستای “خفر” مبدا صعود، انجام داده و حتی گزارش برنامه های خوبی هم از طرف همنوردان به دست مان رسید . در روز بررسی اجرای برنامه  در جلسه هیات مسوولین با در نظر گرفتن تعداد افراد ثبت نامی و هزینه های احتمالی آن به این نتیجه رسیدیم که هر فرد متقاضی صعود باید چیزی در حدود ۷۰ تا ۸۰ هزار تومان برای این صعود هزینه نماید که دوسوم آن مربوط به کرایه اتومبیل میشد .   با توجه به هزینه غیر متعارف برنامه ، تقریبن با همه افراد متقاضی ثبت نام تماس گرفته که دراین میان دو نفر از آنها بدلیل هزینه بالا ، از حضور در صعود انصراف دادند. در نتیجه ما باید یا با تعداد معدود به صعود چهار روزه “دنا” می رفتیم و یا آنرا با یک صعود دیگر عوض می نمودیم . گزینه های مختلفی مورد بررسی قرار گرفت تا اینکه صعود دوروزه قله “تخت رستم” در منطقه علم کوه به تصویب رسید . از آنجاییکه جلسه بررسی آن برنامه تا پاسی از شب ادامه داشت ، فردای آن روز با قرارگاه فدراسیون در رودبارک تماس گرفته تا از مسیر قله بخصوص در سه ساعت اول اطلاعاتی کسب کنیم . با توجه به تجربه صعودمان به قله زیبای “کالاهو” در چند سال قبل میدانستیم که دو تا سه ساعت اول مسیر در بعضی مواقع از سال یعنی از دوراهی کلجاران تا ناحیه ای موسوم به “دوآب” از کنار رودخانه کلجاران می گذرد. متاسفانه صبح خبرهای خوبی از آنجا به ما نرسید و ظاهرن رودخانه دربهارامسال طغیان نموده و در چند نقطه مسیر را تخریب نموده بود به نحوی که زمانبندی اجرای صعود را به شدت تحت تاثیر خود قرار میداد.

بالاخره با مشورت اعضای هیات مسوولین و بازرس گروه ، روز بعد جلسه ای فوق العاده گذاشته  و مجددن در خصوص اجرای یک برنامه به بحث و بررسی نشستیم . دو پیشنهاد مشخص از کمیته فنی آمد . “پاشوره” و “شاه البرز” . در مورد اولی تاکنون به آنجا نرفته بودیم اما توانستیم تلفنی با همنوردمان آقای دادخواه در خصوص آن مشورت نماییم . از نظر ایشان و همچنین ما اجرای صعود مشکل خاصی نداشت . اما مکان آن قله برای ما در آن تاریخ یعنی نیمه خرداد ماه ، تامل برانگیز بود . جاده هراز در منطقه پلور . بدلیل ترس از ترافیک شدید و گیرافتادن درآن ، تجربه تلخ صعود به قله “کهار” در چند سال قبل به ذهن مان خطورکرد و در نتیجه از انتخاب آن قله برای صعود منصرف شدیم . در مورد شاه البرز هم مقداری به دلایل مشابه “پاشوره” والبته بیشتر به علت “یواشکی” بگوییم عدم آمادگی تیم از خیر اجرایش گذشتیم .

القصه ، پیشنهادات رنگارنگ دیگری هم به قولی بر روی میز آمد :  الوند، کرکس، نرگس ، توچال، سبلان و حتی سیالان ،  ماسال به ماسوله ، طارم به ماسوله ، قلعه رودخان به سالانسر ، توریشوم به شاه معلم و درفک شمالی . بالاخره از میان همه این ها که بررسی کردیم و چانه زدیم ، سرانجام با سه رای موافق از پنج رای تصمیم گرفتیم برویم به درفک از مسیر شمالی ودراین میان تابلوی ترمیم شده یادبود عزیزان از دست رفته مان در سال ۷۷ را بر فراز قله نصب نماییم . ضمنن دوکیلو سیمان هم برای محکم کردن پایه هایش با خود ببریم .

صبح ۱۴ خرداد ماه  بوسیله یک دستگاه مینی بوس قراضه که صاحبش میگفت همین چند ماه پیش آن را ۶ میلیون از تهران گرفته ، با ۲۰ همنورد با گذشتن از روستای شهربیجار ، در کنار مغازه آقای رمضان نجیب پور در رودسرا پیاده شدیم . همنوردان به خوبی ، چادرها و اسباب اثاثیه پخت و پز غذا و سایر وسایل عمومی که از یادگارهای خوب به جا مانده از سالهای قبل گروه است را در کوله های خود جای دادند و به راه افتادیم ودر کنار نفربر بجا مانده از جنگ دوم جهانی در آلو کله صبحانه خوردیم . از دشت زیبای سی سرا که گذشتیم ، باران تندی شروع به باریدن نمود. اما همه با روحیه ای بالا پس از توقف کوتاهی در زیر درختان تنومند منطقه به طرف کفتر خوانی حرکت کردیم و با رسیدن به آنجا در ظهر آن روز برای خوردن ناهار و استراحتی چند توقف نمودیم . ناهار عجب کتلتی خوردیم . اصلن طعم و مزه سویا را نمیداد و با این ارزانی گوشت  همش ماهیچه گوساله بود . سپس از شیب تند تنگ بره ، آوازخوانان اما به سختی گذشتیم . ترانه ها بعضن نصفه و نیمه خوانده می شد شاید به دلیل سختی راه بود و شاید هم چیز دیگر !  ساعت قدری از ۱۸ عصر گذشته بود  که به چشمه بالایی ییلاق زیبا و رویایی “اشتنیف ” رسیدیم . بلا فاصله چادرها با کمک هم برپا شدند و چند نفری برای آوردن هیزم به جنگلهای اطراف آن ناحیه رفتند و با کوله باری از هیزم خشک آمدند. احمد آقا بساط آتش کوچک و چای خود را فراهم نمود . بچه های روابط عموی هم دفترچه “آوای کوهسار” و سی دی مخصوصش را پخش کردند البته فروختند . مسعود و مهسا هم کارت بیمه ورزشی میدادندو پول می گرفتند. خلاصه بساطی آنجا فراهم بود که نپرس .  شام خیلی لذیذی خوردیم که هم شکل و قیافه ی ماکارونی بود و جای علی آقای راحلی را حسابی خالی کردیم . بالاخره کارها با کمک هم به خوبی پیش می رفت . ساعت که به ۱۱ رسید سرپرست اعلام خاموشی داد و درحالی که چراغهای اتوبان رشت به تهران از آن بالا نمایان بود ، اغلب بچه ها  به خواب عمیقی فرو رفتند. آنقدر عمیق که همه ، صبح ۲۰ دقیقه تا نیم ساعت دیر از وقت مقرر بیدار شدند. با خوردن صبحانه و جمع کردن چادرها و باقی وسایل ،  منظم به طرف بالاو قله حرکت کردیم وقتی به سر جاده منتهی به دهانه و کاسه درفک رسیدیم ، تازه آفتاب شروع به درخشیدن نمود. حمیدعزیز به مناسبت روزجهانی حمایت از پناهندگان برای ما مطلبی ارایه کرد و عطا جان هم در این خصوص شعر خواند . سپس در نزدیکیهای قله دست در دست هم شعر ” رزم مشترک”  را خواندیم و به قله و کنار پایه های تابلوی یادبود درفک رسیدیم .  تابلوی بازسازی شده قله را نصب کردیم و سرود قله خواندیم و چند عکس به یادگار گرفتیم .

مسیر برگشت از یال جنوبی “دشت دامان” بود نزدیکیهای آن محل در حالی که خستگی مسیر بر اغلب بچه ها مستولی شده بود ، برای ناهار توقف کردیم  و پس از آن با عبور از دشت دامان در کنار روستای سی دشت جلسه پایانی را برگزار نمودیم . با رسیدن به سی دشت پرده ای به مناسبت روز جهانی محیط زیست با این جمله ” چهره دلگشای طبیعت را با زباله آبله گون نکنیم” در محل مناسبی نصب نمودیم . مینی بوس ما به همراه راننده و دو دوستش در آنجا منتظر ما بودند. یک مینی بوس با ۱۸ صندلی و ۲۲ نفر . (داستان تکراری مینی بوس ها و راننده گانشان )  .

از مجموعه صحبتهایی که در جلسه پایانی مطرح شد و بررسی هیات مسوولین به این نتیجه رسیدیم که حرف و اول آخر این صعود را همکاری بسیار خوب همه در پیشبرد کارها می زد . درمورد خواندن آوازها در مسیر هنوز با فرم مطلوب و ایده آل فاصله هایی داریم . راهنمایی برنامه با توجه به اینکه قسمت زیادی از مسیر رفت و برگشت در میان مه غلیظ بود و صعود و فرود آن از دو مسیر متفاوت ، بسیار خوب ارزیابی گردید . علت اجرا نشدن برنامه دنا پرسیده شدکه چکیده ای از قسمتهای اول این گزارش توسط یک عضو هیات مسئولین در جواب ارایه گردید . عقب داری برنامه با توجه به روحیه شاد و عالی عقب دار خوب اجرا شد اگر چه خودشان از مسوولیت شان در این روز راضی نبودند. مسوول امداد برنامه باید در حفظ آمادگی خود قدری بیشتر تلاش کنند . تدارکات برنامه بسیار خوب بود. مسوول فنی صعود فعالیت خوبی در برنامه بخصوص در ارتباط با راهنما داشت . البته ارتباط شان در برنامه با عقب دار تیم خیلی بیشتر از سایر عوامل اجرایی بود.  سرپرست برنامه کارها و امور را به دقت زیر نظر داشت ولی او هم  به مانند همه صبح راس ساعت مقرر بیدار نشد . جلودار قوی و منظمی داشتیم که انتظار می رفت ارتباط بهتری با راهنما در برخی از مسیرها می داشت .  بالاخره از چهره و سیمای شرکت کنندگان در برنامه اینطور می شود برداشت نمود که اغلب ،  شاید هم همه از برنامه راضی بودند .

“با آرزوی سلامتی و شادکامی “

گروه کوهنوردی تیلار رشت –  خرداد ۹۱

همچنین ببینید

بررسی برنامه “خشچال”- شاه معلم به توریشوم”

چند روز قبل از اجرای صعود به خشچال از جبهه شمالی ، پیش بینی های …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *